تجمع امام رضایی ها از هفت‌تیر تا بلوارکشاورز/ تهران امشب مشهد بود

تجمع امام رضایی ها از هفت‌تیر تا بلوارکشاورز/ تهران امشب مشهد بود

تجمع امام رضایی ها از هفت‌تیر تا بلوارکشاورز/ تهران امشب مشهد بودامشب، تهران در دل خویش مشهدی دیگر ساخته بود. نه با سنگ و آجر، بلکه با نور اشک، صدای عشق، و زمزمه‌هایی که تا طوس بالا می‌رفت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تو

، شهر، امشب زیر نور صلوات می‌درخشید. تهرانِ شلوغ، دودآلود و پرهیاهو، یک‌باره آرام گرفت؛ گویی خود را آماده کرده بود برای استقبال از زائرانی بی‌سرزمین. زائرانی که نه بلیت داشتند، نه بار و بندیل، فقط دل‌هایی پر از شوق و لب‌هایی ذکرگوی «یا رضا»...

تجمع عاشقانه "امام رضایی‌ها" از میدان هفت‌تیر آغاز شد؛ جایی که آرام‌آرام، فوج فوج عاشقان امام هشتم گرد هم آمدند. پرچم‌های سبز و طلایی، لباس‌های متحدالشکل خادمان افتخاری، بچه‌هایی که لباس خادمی به تن داشتند و در دستشان بادکنک‌هایی با نقش گنبد طلا بود... همه چیز از یک عید خبر می‌داد؛ نه یک جشن معمولی، که عیدی از جنس اشک و لبخند، از جنس دلتنگی و شوق زیارت.

هوا هنوز از گرمای بهاری تهی نشده بود، اما دل‌ها گرم‌تر از همیشه بود. مادری که نوزادش را در آغوش داشت، آرام زمزمه می‌کرد: «پیشکش امشبم به امام رضا همین بچه‌ست... فقط دعا کن خوب بزرگ شه، با ایمان بزرگ شه».

راهپیمایی نور از هفت‌تیر آغاز شد و به‌سوی بلوار کشاورز کشیده شد. جمعیت، همدل و هم‌صدا، با ذکر صلوات و مولودی‌خوانی، خیابان را طی می‌کرد. در طول مسیر، ایستگاه‌های فرهنگی، صلواتی و توزیع نذری برپا بود. صدای دف، سرودهای رضوی و صدای خنده کودکانی که در جشن شرکت داشتند، خیابان را پر از زندگی کرده بود.


در ایستگاه‌هایی که تدارک دیده بودند، خادمان امام رضا با اشک در چشم و لبخند بر لب، به مردم گل محمدی، نبات نذر، و آب زعفران تعارف می‌کردند. پیرمردی با شال سبز که در کنار یکی از این ایستگاه‌ها ایستاده بود، آرام می‌گفت: «چهل ساله نرفتم مشهد، ولی امشب انگار خود امام از مشهد اومده تهران».

با نزدیک شدن کاروان به بلوار کشاورز، ازدحام بیشتر می‌شد. صدای مداحی از بلندگوها اوج گرفته بود. وقتی پرچم حرم رضوی بالا رفت و جماعت با فریاد «یا رضا» به استقبالش رفتند، صحنه‌ای رقم خورد که نه در قاب دوربین می‌گنجید، نه در واژه‌ها. جمعیت، کفش به دست، ایستاده بر آسفالت، بی‌هیچ نشانی از خستگی، فقط نگاه می‌کردند و اشک می‌ریختند.

مراسم با نورافشانی، مولودی‌خوانی و قرائت زیارت امین‌الله به پایان رسید؛ اما دل‌ها انگار هنوز نرفته بودند. بلوار کشاورز، امشب صحن انقلاب بود. کودکانی که با صدای مداحی خواب‌شان برده بود، جوانانی که زیر لب عهد می‌بستند، مادرانی که دست فرزندشان را محکم گرفته بودند تا در شلوغی گم نشوند؛ همه و همه نشانی از دلدادگی مردمی بود که امام‌شان را نه در قاب قاب حرم، که در قاب قلب‌هایشان جا داده‌اند.

امشب، تهران در دل خویش مشهدی دیگر ساخته بود. نه با سنگ و آجر، بلکه با نور اشک، صدای عشق، و زمزمه‌هایی که تا طوس بالا می‌رفت...



با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
تبلیغات متنی
دیدگاهتان را بنویسید